سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  وصــل شیرین - ۩ تاظهور ۩
[ و او را از ایمان پرسیدند ، فرمود : ] ایمان بر چهار پایه استوار است ، بر شکیبایى ، و یقین و داد و جهاد . و شکیبایى را چهار شاخه است : آرزومند بودن ، و ترسیدن ، و پارسایى و چشم امید داشتن . پس آن که مشتاق بهشت بود ، شهوتها را از دل زدود ، و آن که از دوزخ ترسید ، از آنچه حرام است دورى گزید ، و آن که ناخواهان دنیا بود ، مصیبتها بر وى آسان نمود ، و آن که مرگ را چشم داشت ، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت . و یقین بر چهار شعبه است : بر بینایى زیرکانه ، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان . پس آن که زیرکانه دید حکمت بر وى آشکار گردید ، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت ، و آن که عبرت آموخت چنان است که با پیشینیان زندگى را در نوردید . و عدل بر چهار شعبه است : بر فهمى ژرف نگرنده ، و دانشى پى به حقیقت برنده ، و نیکو داورى فرمودن ، و در بردبارى استوار بودن . پس آن که فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید ، و آن که بردبار بود ، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود . و جهاد بر چهار شعبه است : به کار نیک وادار نمودن ، و از کار زشت منع فرمودن . و پایدارى در پیکار با دشمنان ، و دشمنى با فاسقان . پس آن که به کار نیک واداشت ، پشت مؤمنان را استوار داشت ، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود ، و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود ، حقى را که بر گردن دارد ادا نمود ، و آن که با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آید ، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وى را خشنود نماید . و کفر بر چهار ستون پایدار است : پى وهم رفتن و خصومت کردن و از راه حق به دیگر سو گردیدن و دشمنى ورزیدن . پس آن که پى وهم گرفت به حق بازنگشت ، و آن که از نادانى فراوان ، خصومت ورزید ، از دیدن حق کور گشت ، و آن که از راه حق به دیگر سو شد ، نیکویى را زشت و زشتى را نیکویى دید و مست گمراهى گردید ، و آن که دشمنى ورزید راهها برایش دشوار شد و کارش سخت و برون شو کار ناپایدار . و شک بر چهار شعبه است : در گفتار جدال نمودن و ترسیدن و دو دل بودن ، و تسلیم حادثه‏هاى روزگار گردیدن . پس آن که جدال را عادت خود کرد ، خویش را از تاریکى شبهت برون نیاورد ، و آن که از هر چیز که پیش رویش آمد ترسید ، پیوسته واپس خزید ، و آن که دو دل بود پى شیطان او را بسود ، و آن که به تباهى دنیا و آخرت گردن نهاد هر دو جهانش را به باد داد . [ و پس از این سخن گفتارى بود که از بیم درازى و برون شدن از روش کارى که در این کتاب مقصود است نیاوردیم . ] [نهج البلاغه]
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

کل بازدیدها
182283
بازدیدهای امروز
9
بازدیدهای دیروز
14
درباره خودم
وصــل شیرین - ۩ تاظهور ۩
۩ طلبه ی جوان ۩
یک طلبه،که طلبه بودنش رو خیلی دوست داره و بهش افتخار می کنه.امام زمانش رو هم دوست داره گر چه تا حالا نتونسته از خودش راضی نگرش داره...اما سعی می کنه، البته با دعای خیر شما. شعارم در زندگی اینه «خواستن توانستن است.» التماس دعا.
لوگوی وبلاگ
وصــل شیرین - ۩ تاظهور ۩
آرشیو مطالب
حرف دل
شبهات
تازه ها
خاطره
اخبار
دانلود
داستان
شعرهای خادمة المهدی
حدیث
پاییز 1385
پیوندهای روزانه

در گذشت آیت الله یثربی! [108]
۞ متن کامل قرآن مجید [266]
خبر گزاری رسا نیوز [197]
۩ باحاج آقـــا ۩ [165]
[آرشیو(4)]

لحظه ی ارتباط با خدا
لینک دوستان

ضد وهابیت
از نـــور
سـایت پـیامبــر اعــظـم (ص)
سایـت صلوات(ختم صلوات)
بانک عکس دفاع مقـدس
مسجد مقدس جمکران
جهان اندیشه خداست
سایت احـمدی نـژاد
تخریبچی دوران
لینک باکس نور
طلبه امروزی
بیقرارظهور
ایــران 22
گل دختر
کشکول
لاهـــوت
تاریخ قرآن
علوم قرآنی
سایت سلـدوز
زیارت عشق
کشکول جــــوانی
فاطمه یاس علـــی
در محضر قرآن و عترت
دین اسلام و سوالات جدید
دلتنگی های یک طلبه
جهنم مطلوب
طلبه علوم دینی
آرامش در قــرآن

لوگوی دوستان





جستجو در وبلاگ
 :جستجو
وقت طلاست قدر آن را بدان
نوای وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
va3ki2akonam آیدی من
تا ظهور
1majnon.parsiblog.com

نویسنده مطالب :   ۩ طلبه ی جوان ۩  

عنوان متن وصــل شیرین سه شنبه 85 مرداد 31  ساعت 8:22 عصر

وصــــــــــل شیـــــــــــــرین

دل سبزت توی کـوچه نشـون از خزون گرفته ** تو سکوت دشت تشـنه یه جایی امون گرفــته

 توبهــونه ای برای گــــریه ی غروب ســــاحل** کشتی عشقتو سـاختم کردمـش روونه ی دل

 ســایبــون رو ســــر تو برگـــای سبز بهـــاره** بمیره دونه ی بارون که به عشـــق تو نبــــــاره

تو کـویرخستگی هام یه جایی اروم می گیـرم**از غم فراق و دوریت روزی صد دفعه می میـرم

 رنـگ لبهات لاله گون و تو نگات عشق و جـنونه**می دونم که خیلی خونه دلت از دست زمـــونه

 روی قلبت لاله کاشتی تا بگی که خیلـی خونـه**روز و شــب دلــت برای عاشـــقات داره بهـونه

عاشق زارت همیشه از خودش فراری می شه** واسه ی وصل شیرینش بیستون میزنه تیشـه


 پلک هایت را خاکروب دیده ی باطن کن.دریچه های گوش ظاهرت را ببند و در حیطه ی وجود خود را رها کن.چه می بینی و چه می شنوی؟ایا جز نوری که هادی توست می بینی؟نوری که تورا به سوی خویش فرا می خواند.وآیا نوای هل من ناصر ینصرنی او را می شنوی؟که چگونه تو را برای یاری و مدد می خواند؟حال اگر به تو بگویند تا ظهورش چند صباحی بیش نمانده چه خواهی کرد؟آیا کوچه های دلت را برای خیر مقدمش چراغانی کرده ای؟آیا آب دیدگانت را برا ی آب و جارو کردن این کلبه ی حقیر سرازیر نموده ای؟آیا فرش نگاهت را برای زیر اندازش نیالوده ای؟آیا ردایت را برای سجاده اش مهیا کرده ای؟ آیا زبان دلت را برای خواندن 2رکعت نماز عشق در محضر استادی اش تطهیر نموده ای؟

 

  شعر از خادمة المهدی :لطفا شعر را با ذکر منبع  در سایت یا وبلاگ خود قرار دهید


 حرف دل نظر بده دعات کنم  ( )

 

: ۩ تاظهــور ۩ دوستدار شما طلبه ی جوان