نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
مرگ نرگس!
|
سه شنبه 85 شهریور 28 ساعت 2:24 عصر |
کمیاگر افسانه ی نرگس را می دانست.جوان زیبایی که هر روز می رفــــت تا زیبایی خود را در یک دریاچه تماشا کند.چنان شیفته ی خود می شد که روزی به درون دریاچه افتادو غرق شد.در مکانی که از آنجا به آب افتاده بود گلی روییدکه نرگس نامیدندش. می گفت: هنگامی که نرگس مرد اوریادها-الهه های جنگل-به کنار دریاچه آمدندکه از یک دریاچه ی آب شیرین به کوزه ای سرشار ازاشک های شور استحاله یافته بود. اوریادها پرسیدند: چرا می گریی؟ دریاچه گفت :برای نرگس می گریم.اوریادها گفتند: آه شگفت آورنیست که برای نرگس می گریی... هر چه بود با آن که همه ی ما در جنگل در پی او می شتافتیم تنها تو فرصت داشتی که از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی. دریاچه پرسید:مگر نر گس زیبا بود؟ اوریادها شگفت زده پاسخ دادند: کی می تواند بهتر از تو این حقیقت را بداند؟ هر چه بود هر روز در کنار تو می نشست... دریا چه لختی ساکت ماند. سر انجام گفت:من برای نرگس می گریم اما هرگز زیبایی او را درنیافته بودم. برای نرگس می گریم چون هر بار از فراز کناره ام به رویم خم می شد می توانستم در اعماق دیدگانش بازتاب زیبایی خودم را ببینم... کیمیاگر گفت چه داستان زیبایی...
|
داستان |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
جایزه رو از دست ندی!
|
دوشنبه 85 شهریور 13 ساعت 1:42 صبح |
امروز داشتم کتاب کیمیای محبت رو که در احوالات شیخ رجب علی خیاط ( رضی الله عنه)(عارفی بزرگ و مردی به تمام معنا خود ساخته) نوشته شده است رو مطالعه می کردم یه داستان همون اوایل کتاب بود که نظرم رو خیلی جلب کرد، گفتم بد نیست شما هم بخونید. خواستم ازش نتیجه گیر ی کنم گفتم بزارم به عهده شما دوستان هم کمی فکر می کنید هم اینکه از این جایزه ما که ناقابل هم هست اما بدردتون می خوره بر خوردار می شید. البته این جایزه بیشتر برا کسانیه که اهل آپلود هستن .
جایزه: 100 مگابایت فضای آپلود در پرشین گیگ.
برداشت های خود از داستان رو در بخش نظرات بنویسید به بهترین برداشت این جایزه اعطاء خواهد شد.
تذکر : ایمیل خود را در بخش نظرات درست وارد کنید چون جایزه به ایمیل شما فرستاده می شود.
و اما داستان:
ادامه مطلب...
|
داستان |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
|