سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  ۩ بوی یار - ۩ تاظهور ۩
همواره بردبار باش که آن پایه دانش است . [امام صادق علیه السلام]
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

کل بازدیدها
172558
بازدیدهای امروز
13
بازدیدهای دیروز
26
درباره خودم
۩ بوی یار - ۩ تاظهور ۩
۩ طلبه ی جوان ۩
یک طلبه،که طلبه بودنش رو خیلی دوست داره و بهش افتخار می کنه.امام زمانش رو هم دوست داره گر چه تا حالا نتونسته از خودش راضی نگرش داره...اما سعی می کنه، البته با دعای خیر شما. شعارم در زندگی اینه «خواستن توانستن است.» التماس دعا.
لوگوی وبلاگ
۩ بوی یار - ۩ تاظهور ۩
آرشیو مطالب
حرف دل
شبهات
تازه ها
خاطره
اخبار
دانلود
داستان
شعرهای خادمة المهدی
حدیث
پاییز 1385
پیوندهای روزانه

در گذشت آیت الله یثربی! [108]
۞ متن کامل قرآن مجید [266]
خبر گزاری رسا نیوز [197]
۩ باحاج آقـــا ۩ [165]
[آرشیو(4)]

لحظه ی ارتباط با خدا
لینک دوستان

ضد وهابیت
از نـــور
سـایت پـیامبــر اعــظـم (ص)
سایـت صلوات(ختم صلوات)
بانک عکس دفاع مقـدس
مسجد مقدس جمکران
جهان اندیشه خداست
سایت احـمدی نـژاد
تخریبچی دوران
لینک باکس نور
طلبه امروزی
بیقرارظهور
ایــران 22
گل دختر
کشکول
لاهـــوت
تاریخ قرآن
علوم قرآنی
سایت سلـدوز
زیارت عشق
کشکول جــــوانی
فاطمه یاس علـــی
در محضر قرآن و عترت
دین اسلام و سوالات جدید
دلتنگی های یک طلبه
جهنم مطلوب
طلبه علوم دینی
آرامش در قــرآن

لوگوی دوستان





جستجو در وبلاگ
 :جستجو
وقت طلاست قدر آن را بدان
نوای وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
va3ki2akonam آیدی من
تا ظهور
1majnon.parsiblog.com

نویسنده مطالب :   ۩ طلبه ی جوان ۩  

عنوان متن ۩ بوی یار پنج شنبه 85 شهریور 30  ساعت 3:29 صبح

لحظه ها هم قراری نــــــدارد        جمعه ها انتظاری نـدارد

تابلـــــوی نگاهم سفیداسـت       چون نگاهم نگاری نــدارد

یک سالِ دلم شدسه تافصــل       چون دل من بهاری ندارد

روزهامن نشستم به راهــش         روزهایم شماری نـــدارد

هر ،جمعه قرار است بیـــایی        حرف من اعتباری ندارد؟

                                                                                                                         شعر از خادمة المهدی

جای پای آقا را هم در جاده ندیدم و چون با یاد امام زمان (عج) سوار شدم دیدم کامیون من بدون هیچ توقفی روی برفها می رود و جایی نماند.چون به مقصد رسیدم زن و فرزندن را دور خود جمع نموده، موضوع مسافرت را با آنها در میان گذاشتم و گفتم:از این به بعد وضع زندگی ما کاملا مذهبی است و در اول وقت همگی باید نماز بخوانیم .حتی به همسرم گفتم اگر نمی توانی این گونه که گفتم رفتار کنی،و با خویشانی که بی بند و بارند و نماز نمی خوانند یا حجاب ندارند قطع رابطه کی می توانی طلاق بگیری.ایشان گفت شما این چنین بودی که ما عادت کردیم.یعنی شما نماز نمی خواندی ماهم نمی خواندیم شما این افراد ناجور را می پذیرفتی و ما تابع شما بودیم.از امروز ما هم مطیع شما هستیم. 

یک آقا روحانی را به منزل دعوت کردم مرتب بیاید و و احکام اسلام را بگوید تا همگی به وظایفمان آشنا باشیم.در مسافرتهایم اول وقت نماز می خواندم.روزی در یکی از گاراژها منتظرخالی کردن بار بودم که ظهر شد راننده های دیگر گفتند:برویم غذا و با هم باشیم.گفتم اول نماز بخوانم و بعد غذا،همگی به هم نگاه کردند و گفتند این دیوانه شده می خواهد نماز بخواند و مرا شدیدا مورد تمسخر قرار دادند.من تا آن زمان مایل نبودم خاطرات مشهد را گویم لکن چون اینها اینگونه به نماز توهین کرده و مسخره نمودند، مجبور شدم سرگذشتم را برای تمام آنها بگویم . چنان بر آنها اثر کردکه دست مرا بوسیدند و از من عذرخواهی کردند وحمال ها و راننده ها همه به نماز ایستادند و معلوم بود که تصمیم گرفته اند از گناه فاصله بگیرند.و من که از اموال خیلی ها حیف و میل کرده بودم در هنگام بار بردن... به دستور آقای روحانی رضایت آنها را به دست آوردم و با شرمندگی رفتم و عذر خواهی کردم و آنها هم بخشیدند و...       

نقل از شیفتگان مهدی(عج)


 حرف دل نظر بده دعات کنم  ( )

 

: ۩ تاظهــور ۩ دوستدار شما طلبه ی جوان