نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ سر لج شیطون!
|
چهارشنبه 85 آبان 10 ساعت 2:0 عصر |
روزی پیامبر اکرم (ص) از راهی عبور می کردند، در اثنای راه شیطان را دیدند که خیلی ضعیف و لاغر شده است. از او پرسیدند: چرا به این روز افتاده ای؟! گفت: از دست اما تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم... پیامبر(ص) فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت: امت شما 6 خصلت دارند که من طاقت دیدن و عمل این خصائص را ندارم.
اول: این که هر وقت به هم می رسند سلام می کنند. دوم: با هم مصافحه می کنند. سوم: استغفار از گناهان می کنند. چهارم: هر کاری می خوانند انجام دهند می گویند: انشاءالله. پنجم: تا نام شما را می شنوند صــــــــلوات می فرستند. ششم: ابتدای هر کاری «بسم الله ارحمن الرحیم» می گویند.
پس خیلی خوبه با این کارا لج شیطون رو در بیاریم ... اگه می خوای شروع کنی بسم الله...
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ خداحافظ دوست من!!
|
دوشنبه 85 آبان 1 ساعت 8:47 عصر |
خداحافظ رمضان... خداحافظ صمیمی ترین دوست... خداحافظ ای کارخانه ی آدم سازی... خداحافظ باران رحمت... کوچه کوچه های دلم که بویی از خدا نگرفته بود تازه داشت به عطر وبوی تو، به شمیم بندگی و بوی خدا عادت می کرد... تازه با نفسهایت خو کرده بود... چه زود آمدی وچه زود رفتی... چرا قدرت را ندانستم... قدر قَدرت را...چرا اجازه ات دادم تا با دست خالی از خانه ی دلم بروی؟... می دانم دلت را شکستم ای دوست... می ترسم دعا کنی دیگر چشمت به چشمم نخورد... می ترسم نفرینم کرده باشی... اما نه تو مال این حرفا نیستی... می ترسم سال آتی در خانه ام را نکوبی... وااااااااااای خدا نکند... تو چقدر معصومانه و بی ریا به سویم آمدی و من چقدر نا جوانمردانه تو را از خودم راندم... به خدا پشیمانم... ای کاش یک دقیقه ی دیگر می ماندی... ای کاش نجوای الغوث الغوثت را برای بار آخر می شنیدم... یک لحظه به درون قلبت قطره ای از برای توبه می ریختم تا وقت میقاتت با خدا شرمنده اش نشوم... همین طور شرمنده ی روی اربابم... می دانم رفیق نیمه راه بودم... ای کاش نیمه راه... رفیق اول راه هم نبودم... می نویسم که همه بدانند دلت را شکستم... اما پشیمانم... مهدیا! در این شب عید، چشمانم را کنار خیمه ی سبز تو به امانت بگذارم تا در حسرت ندیدن جانکاهت بگریم...
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ قلب زمین!!
|
جمعه 85 مهر 21 ساعت 2:0 عصر |
لیلة القـــــــــــــــــــــدر به فرموده ی امام صادق (علیه السلام) قلب ماه رمضان است.
وقتی قلبمون درد میگیره حاضریم تمام زنگی خومونو خرج کنیم از این ور اون ور پول قرض میگیریم... هر کاری از دستمون بر بیاد.. انجام میدیم تا پول چنین و چنان عمل قلب رو فراهم کنیم ... حالا چرا این همه کار؟ خوب چون قلبه اگه بهش نرسی زندگی تموم میشه ... دست یا پا که نیست اگه شکست ،خوب شکست خیلی مهم نیست با یه آتل بندی ساده خودشو میگیره...نمیشه به سادگی از کنار قلب گذشت ، باید بهش خیلی توجه کنیم... اما تا حالا فکر کردی یه قلبی وجود داره که زندگی همه ی ماها به اون بستگی داره ، ولی خداییش تا حالا چقدر بهش توجه کردیم... نگرفتی چه قلبی رو میگم... همون که به فرموده ی معصوم:« لو لا الحجة لساخت الارض باهلها...» اگه حجت خدا رو زمین نباشه زمین اهل خودشو فرو میبره... در واقع زمین میمیره...چون قلب نداره... آره قلبی که زندگی ما و تمام موجودات به سالم بودن اون بستگی داره امام زمانه(عج) ...با خودم فکر کردم دیدم تا حالا به این یکی قلبم توجهی نداشتم ... خدا میدونه چقدر رنجوندمش ... از دست من چی میکشه خدا میدونه... حالا هم که داره شب قدر میشه و قراره پرونده ی اعمالم رو ببرن پیشش امضاء کنه... واااااااااااای چی میشه... خدا کنه فقط گریه نکنه... آخه حیف اون اشکای نازنین و با ارزش، برای بی ارزشی مثل من ریخته بشه... تو چی میگی؟...
پس ای عزیز: ضربان قلب خودمونو با ضربان قــــــــــدر تنظیم کنیم ، ببنیم مصداق « ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِه » هستیم؟ یعنی: «خدا برای هیچ مردی 2 قلب قرار نداده است» «چون 1 قلب و 2 معشوق امکان نداره» این مناجات ها رو هم امشب با خودت تکرار کن تا قلبت ازت راضی بشه...
خدایا! تو آنگونه ای که من دوست دارم ، پس مرا آنگونه کن که تو دوست داری.
خدایا! تویی که بر بندگانت دری به سوی عفوت گشوده ای و آن را «تـــــــوبه» نام نهاده ای.
خدایا! اگر به آتشم درآوری ، در این کار دشمنت شاد شود و اگر در بهشتم درآوری مایه ی بهجت پیامبرت خواهد شد.
خدایا! کاری کن که چنان از تو ترسم که گویی تو را میبینم .
خدایا! همین عزت مرا بس که برای تو بنده ای ناچیز باشم و همین فخر مرا بس که تو پروردگار من باشی.
خدایا! اگر مرا به دوزخ افکنی ، دوزخیان را آگاه خواهم کرد که تو را دوست می دارم.
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ حال و هوای بقیع
|
دوشنبه 85 مهر 17 ساعت 1:0 صبح |
امشب مدینه غرق نور است و سرور،همه گرد خانه ای کاهگلی در انتظار شکفتن گلی نشسته اند. اشک شوق در چشمان جمعیت حلقه زده است. بوی عطر یاس تمام فضا را پر کرده، بویی که نشان از غریبی نوزاد می دهد. براستی که بوی گل یاس بوی غریبی و جداییهاست. بوی مظلومیت، بوی بقیع، بوی کوی بنی هاشم، بوی ناله های زهرا، بوی در سوخته و چادر خاکی... آری، هم اکنون یاس مظلوم علی شکفته شد.صدای گریه اش در گوش ها می پیچد.ملائک در آسمان ها گل می ریزند،گلاب می پاشند، کف می زنند و به هم تبریک می گویند. در این زمان،پدر وارد اتاق می شود، نوزاد را در آغوش می گیرد و می بوسد. نگاه پدر به نگاه کودک گره خورده.اشکی که از غزل غریبی سروده شده از دیدگانش جاری می شود. خطاب می رسد نام این مبارک نوزاد را حسن بگذارید. کم کم اشک از دیدگان پیامبر(ص)، مادر و دیگران جاری می شود.(اگر دیده ی دل داشته باشی ، خواهی دید که اشک از چشمان حوریان آسمانی و از چشمان گل ها و ستاره ها سرازیر می شود. حتی ماهیهای دریا هم از غریبی اش می گریند.و خاک های بقیع و کفترانش...) چرا که می دانند این همان آقایی است که واژه ی غربت را در تمام لغت نامه ها حک کرد و تمام مظلومیت ها را خود وارث شد... پس حق دارند گریه کنند. پس بگریید و من باشما می گریم... غریبا! یار و غمخوارت با تو چه کرد؟ سینه ات را که مالامال از اندوه بود، مالامال از زهر کرد. خصم جانی ات شد و شاهد ریختن پاره های جگرت در طشت... آه یاران! امام آن هنگام بود که ناله می زد (هل من ناصر ینصرنی) آیا کسی نیست مرا یاری کند. (امشب بقیع چه خبر است؟ شب میلاد کریم اهلبیت را چگونه جشن گرفته اند؟ کفتران بقیع پر و بالهایشان را به نشان کف زدن بر تربتش گشوده اند و به این سو و آن سو می زنند. نور مهتاب و ستاره ها فضای تاریک بقیع را چراغانی کرده و مهمانان هم کسی جز وارثش مهدی(عج) و مادرش فاطمه(س) نیستند)...آه چقدر غریبانه. مولایم! غریبانه به دنیا آمدی و غریبانه زیستی و غریبانه با دنیا وداع گفتی...
آقایم! پیامت را از جگر پاره پاره ات این گونه گرفتم که: به ندای (هل من ناصر ینصرنی) امامم مهدی زهراء لبیک گویم.
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ آقا نمی آیی؟!
|
یکشنبه 85 مهر 16 ساعت 12:0 عصر |
یا صاحب الزمان! دیگه خسته شدیم. از فراق، از انتظار، از...باور کن دیگه بسّه. بس نیست؟ تا کی هتک حرمت؟تا کی...؟ تا به کی زخم زبون شنیدن؟ تا به کی بی صاحب بودن؟ تا به کی دست روی دست گذاشتن؟بازم توهین. بازم کاریکاتور!تسلیت،آجرک اللّه یا بقیة الله. سرت سلامت آقا... آقا شرمنده،(مگه میزارن امشب که شب تولد آقامون امام حسن مجتبی (ع) هستش شادی کنیم این از خدا بی خبر تا کی...) دارم می گم سرت سلامت اما خودم با کارام بیمارت می کنم. هیچ کی به اندازه ی خودم دلتو خون نکرده.هیچ کی به اندازه ی خودم به صورتت سیلی نزده... دیگه قلما با عملا یکی نیست.آقا دو رویی زیاد شده. برادر به برادر از پشت خنجر می زنه و به دل تو من... آقا دیگه آپارتمان دلم رو قیمت حراج روش زدم، تا نفروختم به دادم برس... دیگه بی تو قلب ستاره ها نمی زنه. بی تو آسمون نقاب سیاشو از چهرش بر نمی داره. زمین هم هر لحظه داره تهدید می کنه که اگه آقا نیاد همه رو در خودم فرو می برم...اما ای شیعه از من و تو چی بر می یاد؟... هیچی به جز دعا... (اللهم ادخل علی اهل القبور السرور...) حضرت در یک تشرف معتبر در مورد این دعا(که در ماه مبارک رمضان پس از هر نماز خوانده می شود) فرمودند: این دعا، دعایی است که در حقیقت برای فرج و ظهور ما خوانده می شود. اگه دوستش داری از دعای خیرت محرومش نکن... برا سلامتیشون صلوات
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ چه کنم که شکست...!
|
شنبه 85 مهر 15 ساعت 1:0 عصر |
وقتی چیزی توی دلم بیفتد،وقتی چیزی فکرم را مشغول کند اگر راه حل نیابم، دیوانه می شوم، گاه تا سرحد جنون پیش میروم، تاسرحد شکستن. و این بار... این بار یاد جمکران بد جوری توی دلم افتاده بود. آرام و قرار نداشتم.مثل مرغ پرکنده ای که هوای پرواز به سرش بیفتد. اما جمکران دور بود و من دورتر.آن قدر طوفان در دلم پرپاشده بود،آن قدر امواج خروشان طوفان بر سینه ام کوفته بود،آن قدر نهیب زده بود که آیینه ی دلم پر شده بود از شکاف و ترک. چیزی تا شکستن نمانده بود. فقط یک قدم... آه چه کنم که شکســــــــت.
من پر از امید من پراز شکفتنم من بهار خاطرات باتو بودنم.
با تو با بهار از میان فصل فصل انتظار من به اشتیاق ماندنت عبور میکنم.
ای امید دیدنت حسرت شکفتنم لحظه لحظه تا رسیدنت
حرف های مانده را در دلم مرور میکنم.
آقا جون! یا بن الحسن! دوباره سرباز بده اومده.بازم با یه کوله بار گناه.بازم دست خـــــــــــــــالی. اما این دفعه دلش شکسته از... عزیز دلم! الان چند روزه از ماه رمضون گذشته اما هنوز نتونستم اون طوری بشم که تو دلت می خواد. آقا کمکم کن . نزار بدتر از این بشم. هر چه زمین خوردم بسّمه.آقـــــــــــــا دستمو بگیر.
آقا از من خوب شدن بر نمی یاد، از تو خوب ساختن بر می یاد. آقا منو بخر...!
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ قابل توجه جوانان
|
چهارشنبه 85 مهر 5 ساعت 1:17 صبح |
امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (ص) روایت کرده است که ایشان فرمود:« هر کس یک سال پیش از مرگش توبه کند ، خداوند توبه ی او را می پذیرد. سپس فرمود: یک سال زیاد است _هر کس یک ماه پیش از مرگش توبه کند خداوند توبه اورامی پذیرد. سپس فرمود: یک ماه زیاد است_ هر کس یک جمعه(یک هفــــته) پیش از مرگش توبه کـد خداوند توبه ی او رامی پذیرد. سپس فرمود: یک جمعه زیاد است_ هر کس یک روز پیش از مرگش توبه کند خــداوند توبه ی او را می پذیرد.سپس فرمود: یک روز زیاد است_هر کس پیش از مشاهده مرگ توبه کند، خداوند توبه ی او را می پذیرد.»
(اصول کافی_ ج 2 _ص 440)
پس ای عزیز! از مکاید شیطان بترس و در حذر باش و با خدای خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیشتر شهوت رانی میکنم و دم مرگ با کلمه ی استغفار جبران گذشته می کنم. اینها خیـــــــال خام است.چه بســــا باشد قبل از فکر توبه یاعملی کردن آن اجل مهلت ندهد. هر چه زودتر عزم را محکم و اراده را قوی کن و از گناهان تا در سن جوانی هستی یادر حیات دنیایی می باشی توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دست برود.
چهل حدیث امام خمینی(ره)
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
نویسنده مطالب : ۩ طلبه ی جوان ۩
۩ شما چگونه ای؟!
|
یکشنبه 85 مهر 2 ساعت 10:1 صبح |
چگونه ای؟!
از حکیمی پرسیدند،چگونه ای؟ گفت:چگونه باشد حال کسی که هر روز یک منزل به مرگ نزدیک می شود.
از شیخ بهایی پرسیدند، چگونه ای؟ گفت: چگونه باشد حال کسی که چه کند اگر فردای قیامت امر صادر شود او را به جهنم ببرید و مردمانی که از مواعظ او به راه آمده و عمل نموده اند، به بهشت رهسپار گردند.
از حکیمی پرسیدند، چگونه ای؟ گفت: روزی خدا می خورم و فرمان ابلیس می برم.
از ابوذر غفاری پرسیدند، چگونه ای؟ گفت: خیر است اگر از دوزخ ایمن باشم.
از شیخ حبیب عجمی پرسیدند ، چگونه ای؟ گفت: چگونه باشد کسی که عمرش بکاهد و گناهش بیفزاید.
از اویس قرنی پرسیدند، چگونه ای؟ گفت: چگونه باشدحال کسی که بامداد نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه؟
راستی شما چگونه ای؟
|
حرف دل |
نظر بده دعات کنم ( ) |
|
|